سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
نمی توانم در برابر گناه مقاومت کنم!
جوانی نزد عارفی رفت و غمگین از او برای مشکلش کمک خواست. گفت من نمی توانم در برابر گناه مقاومت کنم. عارف نگذاشت حرف جوان تمام شود و با تندی گفت: هیچ گاه گناه خودت را نزد دیگران بازگو نکن؛ حالا به تو پیشنهاد می کنم همراه من به مزرعه بالای دهکده بیایی تا شاهد گرفتن میمونی باشیم که خیلی کوچک اما فوق العاده چابک است. برای گرفتنش قفسی درست کرده ایم تا او را با کمک خودش زندانی کنیم. این میمون به میوه های مزرعه خیلی ضرر می زند. باید او را بگیریم و به جای دیگری منتقل کنیم.

 


جوان گفت: چگونه او را خواهید گرفت. عارف ادامه داد: قفس چهارگوشی ساخته ایم که فاصله بین میله های آن کم و فقط به اندازه دست های میمون است. قفس را داخل مزرعه می گذاریم و موزی درونش می گذاریم. چون قفس بسته میمون برای گرفتن موز ناچار سعی می کند از بیرون قفس و لای میله ها آن را بیرون بکشد اما بعد از آنکه موز را گرفت چون دستش بزرگتر شده نمی تواند آن را بیرون آورد و در نتیجه خودش را زندانی میکند. آنگاه ما برای گرفتن او نزدیکش می رویم. او که می خواهد با موز فرار کند و حاضر نیست موز را رها کند، اسیر ما خواهد شد.


نقشه مو به مو اجرا شد و میمون زندانی. عارف به سمت جوان برگشت و گفت: این موز همان گناهی است که مدعی هستی تو را رها نمی کند. و به قفسی تنگ و باریک بسته است. موز همیشه می تواند آنجا باشد. این تو هستی که باید آن را رها کنی و دستت را بیرون بکشی و خودت را از شر قفس رها کنی و دستت را بیرون بیاوری. زندانبان خود تو هستی و کلید رهایی هم در دست توست.

به همین سادگی


+ نوشته شـــده در یکشنبه 90/11/16ساعــت 7:6 عصر تــوسط محمدرضا قابل | نظر